این مطلب را برای آن دسته از انسانهایی مینویسم که همچنان با شنیدن ِ نام ِ آزادی، بی-بند-و-باری را متصور میشوند.
آزادی چیست؟
آزادی آن مفهوم ِ کلی ست، که در همه چیز جاری و ساری ست. اکنون که من مینویسم، آزادی ِ نوشتن دارم، و آنگاه که بخواهم بنویسم و چیزی خارج از من مانع شود، من آزادی ِ نوشتن ندارم.
حال چگونه است که اسلامگرایان و دیکتاتور-پرستان ِ دینی ِ امروزی، هرگاه اسم ِ آزادی را میشنوند به یاد اعمال شنیع و غیر اخلاقی میافتند؟
هرگاه که گفتیم آزادی، هموطنان ِ همیشه-در-صنهٔ ما گفتند که در ایران ِ اسلامی، جایی برای بی-بند-و-باری نیست! چرا آزادی در نگاهِ ایشان مربوط به مسائل پایینتنه و گاه بالاتنه میشود؟ آیا علتش این نیست که اذهان ِ این هموطنان است که دچار ِ بی-بند-و-باری ست؟ اذهانی که دوست دارند آزاد باشند تا بی-بند-و-باری کنند، هرگاه که نام آزادی را میشنوند، یادِ اینگونه اعمال میافتند.
آن هموطن ِ همیشه-در-صحنه عاملی خارجی را احساس میکند که از آزادی ِ مورد ِ پسندِ او جلوگیری میکند. همانگونه که آن زندانی ِ سیاسی، عاملی خارجی را حس میکند که از آزادی ِ موردِ پسندش جلوگیری میکند. به وضوح مشخص است که هرگاه این عامل ِ خارجی از سر راه کنار برود، هر دوی اینان با سرعتِ هرچه تمامتر به سوی آزادیشان خواهند شتافت.
آری چنین است. آزادی در نگاهِ آن زندانی ِ سیاسی، یعنی آزادی ِ سیاسی، و آزادی در نگاهِ آن بسیجی، یعنی بی-بند-و-باری. و چنین است که آن بسیجی و پاسدار، یا به طور کلی، آن هموطن ِ همیشه-در-صحنه، همان لحظهای که آزادی را حس کند، در زندانها و بازداشتگاهها بی-بند-و-باری را به اعلی درجهٔ خود میرساند و به آن زندانی ِ سیاسی، به فرزندان ِ این مملکت تجاوز و تعرض میکند. و آن زندانی ِ سیاسی هرگاه که آزادی را حس کند، با شجاعت بر ضد دیکتاتوری فعالیت خواهد کرد.
حال به واقع چه کسانی هستند که از آزادی، بی-بند-و-باری را میخواهند؟ آن زندانی ِ سیاسی یا آن هموطن ِ همیشه-در-صحنه؟
0 دیدگاه:
ارسال یک نظر