چند روزِ پیش، سر کار، مطالبی در بابِ اخلاق به ذهنام رسید که بر روی کاغذ پیادهشان کردم. نوشتارِ زیر همان مطالب است
اخلاق، تقسیمبندیِ نیک و بد است، توسطِ اکثریتِ جامعه. نکتهی مهمی را لازم میبینم توضیح دهم: نیک و بد برساختهی انسانهاست. یعنی اینکه نیک و بدی ازلی، ثابت و ابدی وجود نداشته و نخواهد داشت. نیک آنچیزی بوده و هست که منفعتِ انسان را در بر دارد. اما نباید تصور کرد که انسانها پشتِ میزِ گردی می نشینند و برای چگونگیِ اخلاق با هم تصمیم میگیرند. این امر، یک امر ناخودآگاهانه است. از آنجایی که انسانها نیازهایِ مشترکی دارند، چیزهای مشترکی وجود دارند که منفعتشان را تامین میکند. این چیزهایِ مشترک «نیک» نام میگیرند. اما از آنجایی که هیچ چیز مطلق نیست، هیچگاه تمامیِ انسانها به یک نتیجهی مشترک نمیرسند، بلکه اینجا بحثِ اکثریت به میان میآید.
گفته شد که انسانها دارایِ نیازهای نسبتن مشترکی هستند. لیکن انسانِ امروزین را نمیتوان با انسانِ غارنشین مقایسه کرد. انسان از محیطِ خارج تاثیراتِ عمدهای میپذیرد، تاثیراتی که بر نیازها نیز تاثیر میگذارد، و این نیازها را تغییر میدهد. همانطور هم که پیش از این گفته شد، اخلاق از نیاز سرچشمه میگیرد. بنابراین با تغییرِ نیازها، اخلاق نیز پی در پی در حال تغییر است. پس بوجود آمدن، و تغییرِ اخلاق (تغییرِ نیک و بد) یک روندِ طبیعی ست، و چنین به نظر میرسد که باید با این روند همراه بود و همواره رفتاری اخلاقی داشت. چرا که اکثریتِ جامعه یا انسانها، با توجه به خواستِ امروزینشان، اخلاق را پروراندهاند.
اما کاملن امکان دارد که اکثریت دچار اشتباه شوند. انسانها با نگاه به آسمان، آن را آبی میپندارند، و گمان میکنند که شبها سیاه میشود. لیکن کیهان تاریک است، و تنها بر روی سیارهی ما آسمان ( آن هم تنها در چند ساعت از روز) آبی ست. شاید گفته شود که نیازها اشتباه نمیکنند. باید گفت اگر هم اشتباه نمیکنند، اما گاهی نیازهایی هستند که متوجه آنان نیستیم، چه بسا که اگر متوجه آنان شویم، ارضای آنان منفعتی بیشتر برای ما در پی داشته باشد. بطور مثال خود را تصور کنید که در اتاقی نشسته اید، حالت خوبی ندارید، کمی عصبی هستید، و نمیتوانید تمرکزتان را حفظ کنید، ناگهان کسی وارد میشود و چراغ را روشن میکند. تمامیِ حالاتِ شما ناپدید میشود، چرا که علتش تاریکیِ محیط بوده. شما نیاز به روشنایی داشتید، لیکن از آن با خبر نبودید.
بنابراین اخلاق در یک جامعه، با یک روندِ تاریخی بوجود آمده، و یا همانگونه که نیچه بحث میکند، دارای تباری ست، که بایستی آن را شناسایی کرد. اما این اخلاق مطمئنن، بی اشکال نیست. اخلاق را میتوان تغییر داد، با انجام اعمالِ غیرِ اخلاقی! عجیب نیست، توجه کنید که کوتاهکردنِ موهای سر و صورت نزد ایرانیانِ باستان امری غیر اخلاقی بوده. پس نخستین مردِ ایرانی که موهایِ خود را کوتاه کرد، امری غیر اخلاقی را مرتکب شد. اما امروزه را که مینگریم، دیگر کوتاهیِ مو امری غیر اخلاقی که نیست، بسیار اخلاقی نیز هست. آنچنان اخلاقی که مردِ موبلند به زنان تشبیه میشود.