۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

پروانه‌ها

بی آزار بوده‌ام، و همه را دوست می‌دارم. حتا پروانه‌ها را. 

من حتا پروانه‌هایی که شیره‌ی جان‌ام را می‌نوشند دوست می‌دارم.

8 دیدگاه:

ناشناس گفت...

یه سوال!
نیچه این همه جمله خوب داره، چرا این جمله رو که مفهومی قدیمی داره انتخاب کردین؟(منظورم درباره وبلاگه)

Unknown گفت...

متوجه منظورتون از «مفهومی قدیمی داره» نشدم. بیشتر توضیح بدید...

ناشناس گفت...

خب!‍
بهتره این طور بگم!
احساس نمی کنین این جمله برابری جنسیتی رو زیر سوال می بره؟

Unknown گفت...

برابری جنسیتی فقط در برابر قوانینِ اجتماعی معنا داره. مرد با زن از حیثیتِ مرد یا زن بودن برابر نیست. بعبارت ساده‌تر، مرد دقیقن مانند زن نیست، و بسیار بسیار با هم تفاوت دارند.

من معتقدم به برابری جنسیتی در مقابل قانون، اما معتقد نیستم که زن و مرد از لحاظِ فهم و شعور دقیقن مانند هم هستند.

زنان، قوه‌ی درک و فهمِ بسیار کمتری از مردان دارند. این امری ست که بوضوح در جهان می‌بینیم. ما دانشمند و فیلسوفِ زن یا نداریم، یا انگشت‌شمار داریم.

حالا این یا علت تاریخی دارد یا چیز دیگر، من نمی‌دانم...

ناشناس گفت...

خب، اگر فقط به خاطر کمبودن یا نبودن زنان فیلسوف و ادیب ویا دانشمند آنها را کم فهم تر از مردان بدانیم، اشتباه بزررگی مرتکب شدیم. دلیل کم بودن این جور زنها کم فهمی آنها نیست، بلکه همین نظام پدر سالاری است که چند هزار سال آنها را سرکوب کرده است.
اگر نیچه که فیلسوف بزرگی است چنین جمله ای بگوید باید از سایرین چه انتظاری داشت؟(البته نیچه به دلیل مسائل روانشناختی از زنان متنفر بود)
به لحاظ زیست شناختی هم در قرن نوزدهم این نظریه وجود داشت که می گفت احتمال وجود زن تیزهوش به صفر میل می کند. اما در قرن گذشته پژوهش هایی روی مغز انسان انجام شد و ثابت کرد استفاده از مغز در زنها و مردها یکی است.(بهره هوشی با درصد استفاده از مغز مرتبط و به آن وابسته است.)
پس تنها دلیل این عقب ماندگی مسائل تاریخی و اجتماعی است. یعنی همین تفکری که می گوید جامعه ایده آل جامعه ی پدر سالار است، باعث عقب ماندگی زنها شده است. موجوداتی که تنها به خاطر فیزیک بدنشان و نه هوششان هزاران سال ساکت ماندند و هیچ ردی از خود در تاریخ به جای نگذاشتند.
البته در حال حاضر هم جامعه تلاش می کند تا زن خانه نشین را به معراج برساند و آن را شایسته تقدیر بداند و بر آن اصرار بورزد و این استراتژی جدید نظام پدر سالار است. و البته شما راست می گویید، زنها کم فهم تر هستند تا زمانی که این طرز تفکر عوض نشود.
این را هم بگویم که بسیاری احساساتی بودن زنها را دلیل کم فهم بودنشان می دانند که ابلهانه است. چون این مربوط به هورمون هاست نه مغز!

ناشناس 2 گفت...

واقعا جالب است!
آیا ما قوه ی درک و شعور پائین تری داریم؟ از نظر من که اصلا چنین نیست!
اگر خصوصیات جنسیتی را در نظر بگیریم می بینیم تنها عیب زن این است که در منطقش احساسات را نیز وارد می کند! اگر ما احساسات را وارد نمی کردیم واقعا پیشرفت بیشتری می کردیم!
در ضمن طبق گفته های علمی هورمون تستسسترون که در مرد ها ترشح می شود میزانی از سلول های خاکستری را نابود می کند و خب از لحاظ شروع مردان پائین ترند!

تاریخ هم نقش موثری داشته! در گذشته زنان هیچ کار نمی توانستند بکنند و خب وقتی نمی گذارید و فضا بسته بوده انتظار دارید ما به اندازه ی مردان بدرخشیم؟ باید موقعیت را در اختیارمان گذاشت و خب تاریخ نیز بسیار مهم است و این را نمی توان به مسائل جنسی کاملا مربوط دانست!
بعدشم زن با زن فرق می کند و گمان نکنم بتوان یک نظر کلی داد و بس!

Unknown گفت...

حالا چرا همگی‌تان ناشناسید؟ لااقل اسمی چیزی، که موقع بحث قاطی پاطی نشه...

بگذریم، درجواب ناشناس اولی...

من خودم هم به جبر تاریخی بیشتر معتقدم. روندی که زن را هزاره‌های طولانی خانه‌نشین کرده، و اجازه‌ی ورود به جامعه نداده. این زن هیچ چیز از بیرون نمی‌داند، یا اگر می‌داند، بسیار ناچیز است. حال ناگهان وارد تمامیِ عرصه‌های جامعه می‌شود، با اینکه از لحاظِ فکری هنوز رشدِ چندانی نکرده، و هنوز مانندِ مادرانِ خود، که آنان نیز به نوبه‌ی خود مانندِ مادران و مادربزرگانِ‌ خود رفتار می‌کرده‌اند، رفتار می‌کند.

البته من مطمئنم زمانی می‌رسد که زن از عواقب آن جبر رها می‌شود. لیکن بحثِ من در بابِ زنی ست که امروز با آن سر و کار داریم. این زن اگرچه حقیقتن به گمانِ من شایسته‌ی تازیانه نیست، و این سخن گزافه‌گویی‌ای بیش نیست، لیکن همچنان در مقامی پایین‌تر از لحاظ فکری قرار دارد.

فکر صحیح آن است که احساسات، یا به قولی حساسیت،‌ در آن یا نباشد، یا اگر باشد به شدت کم باشد، به گونه‌ای که آن را نادیده گرفت. ما این را در زنان یا نمی‌بینیم، یا اگر می‌بینیم قابلِ نادیده‌گرفتن است!

Unknown گفت...

زن با زن فرق می‌کند، لیکن زنان از حیث زن بودن، با هم نقاطِ مشترکِ فراوانی داراند، که همین باعث می‌شود بتوان یک حکم کلی در بابِ زن داد.

حکمی که من می‌دهم، نژادستیزانه نیست، اشتباه نکنید. من در بابِ زنِ امروز صحبت می‌کنم. از‌ آینده خبر ندارم، هرچند به گمانم بسیار روشن‌تر از امروز است.

زنِ امروز هنوز آنچنان که باید با جامعه چفت و جور نشده. تو گویی هنوز تکه‌ی وانهاده‌ای ست که برای خود زندگی می‌کند. واردِ جامعه شده، لیکن گویا هنوز در آشپزخانه مشغولِ پخت و پز و بشور و بساب است.

باری، من زن‌ستیز نیستم، و این جمله‌ی نیچه را زمانی از رویِ عصبانیتی که از جنس زن داشتم در وبلاگ گذاشتم. تمامیِ دوستانِ من، نصیحتم می‌کنند که بخاطر اتفاقاتِ گذشته، از زنان انتقام بگیر، اما من اینگونه انسانی نیستم، و نخواهم شد.

بگذریم، نوشته را تعویض می‌کنم...

امیدوارم همیشه به وبلاگِ بنده سر بزنید و در بابِ دیگر مطالبِ بنده هم نظراتی بدهید، نه فقط برای کتک‌کاری در بابِ زنان...