۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
دربارهٔ وبلاگ
مدتها ست که فکر میکنم: «اینجا دیگر کجا ست؟» و هر بار نمیفهمم که اینجا حقیقتن کجاست! اما خوب میدانم که اینجا را «من» میچرخانم. پس احتمالن اینجا بایستی که قسمتی از درونیاتِ من باشد.
آری، اینجا قسمتی از من است! پس آرام راه بروید و آشغال نریزید. لطفن!
آری، اینجا قسمتی از من است! پس آرام راه بروید و آشغال نریزید. لطفن!
مرغِ سحر. آواز: همایون شجریان؛ شعر:ملکالشعرا
پست های پرطرفدار
-
داستان ِ زیر تلخیصی ست از داستان ِ آب ِ زندگی، نوشتهٔ صادق هدایت که خودم انجام دادهام. چون با اوضاع ِ کنونی آن را سازگار دیدم، و از قضا دا...
5 دیدگاه:
یه روز یه شیرازیه یه وبلاگ میزنه بعد وقتی میبینه کسی براش نظر نمیده عقده ای میشه (خنده)بنابراین فکر میکنه دیگران بلد نیستن براش نظر بدن درحالیکه نمیدونه کسی افتخار نمیده که براش نظر بده و چون مردم دلشون به حال اون میسوزه و برای اینکه نره خودکشی کنه بالاخره به این نتیجه میرسن که براش نظر بدن .
این وبلاگ بسیار بسیار مزخرف است
اولا آدم اون انسان نخستین را که میبینه وحشت میکنه تازه از این شکلکها هم نداره
انسان نخستین نیست. رستمه.
بابا من هم همین کارو میکنم
ولی ثبت نمیشه
این چه وبلاگیه؟
تو رو خدا نگاه کنا
پس الان این چجوری ثبت شده؟
نمیدونم
باور کن من همین کارو اون دفعه کردم:-(((((
ارسال یک نظر