۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)
دربارهٔ وبلاگ
مدتها ست که فکر میکنم: «اینجا دیگر کجا ست؟» و هر بار نمیفهمم که اینجا حقیقتن کجاست! اما خوب میدانم که اینجا را «من» میچرخانم. پس احتمالن اینجا بایستی که قسمتی از درونیاتِ من باشد.
آری، اینجا قسمتی از من است! پس آرام راه بروید و آشغال نریزید. لطفن!
آری، اینجا قسمتی از من است! پس آرام راه بروید و آشغال نریزید. لطفن!
مرغِ سحر. آواز: همایون شجریان؛ شعر:ملکالشعرا
پست های پرطرفدار
-
از کجا آمدهام، آمدنام بهر چه بود...به کجا میروم، آخر ننمایی وطنام مهمترین، و بنیادیترین سوالِ انسان، از هنگامی که خودش را در طبیعت یا...
-
میخواهم زنده کنم مرگام را... که من زندگی را، نه حتا پس از مرگاش دوست نمیدارم، که من مرگ را دوستر میدارم از زندگیِ پیش از آن. میخوام...
-
«فرض کنید صندوق پرتقالی را باز مینمایید، و پرتقالهایی که سر صندوق چیده شده خراب باشند، برای اینکه تعادل رعایت شود شما نخواهید گفت که پرتقا...